محمدرضا مهدویپور/ پُرواضح است که «سونامی ایسمها» در مقطع زمانی دهه ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ میلادی، بیش از هر چیز محصول حالات روحی و روانی حاکم بر جوامع مختلف در مقطع پس از «جنگ جهانی اول» و تحمل فشارهای ناشی از این جنگ بود؛ جنگی که از یکسو نقشه جغرافیای جهان را دستخوش تغییرات اساسی ساخت و از سوی دیگر با پایان بخشیدن حضور مذهب در عرصه حکمرانی، سرآغازی برای ظهور و بروز گسترده «ایسمها» و مکاتب دستساز بشری بر مصادر حاکمیت کشورهای مختلف جهان و ایجاد «نظم جهانی جدید» گردید. نظمی که در آن «قدرت» (Power) از اصالت ویژهای برخوردار بود و به تبع آن «رسانه» به عنوان یکی از ابزارهای اصلی «تولید قدرت» و تکوین بخش قدرتهای نظامی و اقتصادی و سیاسی و ... موضوعیت جدی پیدا نمود.
«نظم نوین» ایجاد شده در پس «جنگ جهانی اول» اگر چه غیر پایدار مینمود؛ اما به خوبی توانست اسباب و زمینههای لازم برای ظهور و بروز یک «الیگارشی نوین» و با مدیریت و محوریت ویژه «جحودها» را فراهم سازد و ایشان را از انزوای «انجمنهای سری» (Secret Societies) و «سازمانهای ماسونی» (Masonic Organizations) و حکمرانی بر «لُژهای بزرگ» (Grand Lodges) و «انجمنهای مخفی سلطنتی» و «فراموشخانهها» و ... خارج ساخته و به چهرههایی شاخص و مشهور در عرصه «رسانه» و بالاخص «سینما» مبدل سازد. چهرههایی که با فراغت کامل از ملیت و علقه به سرزمینی خاص، به راحتی میتوانستند به شرق و غرب جهان بروند و به خدمت هر «ایسم» و تفکر تازه به حکومت رسیدهای درآمده و در نقش «افسران جنگ نرم» مشغول به خدمت و متمرکز بر «تولید قدرت» گردند.
البته با وجود حضور گسترده و چشمگیر «جحودها» و مصادیق مختلف از همراهی کامل ایشان با «ایسمها» و ایفای نقش موثر در «تولید قدرت نرم» برای مکاتب رنگارنگ و به حاکمیت رسیده در نقاط مختلف جهان و ...؛ آنچه که بسیار شفاف است، سوگیری اصلی «جامعه یهودیان» میباشد. جهتگیری ویژه و حمایت قاطعی که بیش از هر چیز معطوف به برجسته نمودن «لیبرالیسم» و طراحی وجاهت لازم برای «ابرقدرت» ساختن «ایالات متحده آمریکا» گردید و این همه در حالی بود که تهیه «قدرت نرم» برای حاکمیت و نظامی همچون «ایالات متحده آمریکا» آن هم با سابقه تمدنی و عمری کمتر از عمر یک «نهنگ قطبی»! از یک طراحی کامل و مهندسی فرهنگی جامع حکایت مینماید.
قطعا «تولید قدرت نرم» و «ابرقدرت» ساختن حاکمیت نوپا و تازه تاسیسی همچون «ایالات متحده آمریکا» کار سادهای نبود. زیرا فرایند تاسیس موجودیتی به نام «ایالات متحده آمریکا» به هیچ عنوان قابل قیاس با حاکمیتهای شکل گرفته در دیگر نقاط جهان نمیباشد. حاکمیتی که با نادیده گرفتن بومیان و قتل عام گسترده ایشان، مدعی شکل گرفتن در سرزمینی بدون سکنه بود! حاکمیتی که هیچ آمریکاییزادهای را حتی در اواخر سده ۱۶۰۰ میلادی به یاد نمیآورد و تمام «پدران بنیانگذار» (Founding Fathers) خود را متولیدین سده ۱۷۰۰ میلادی معرفی مینمایند. پدرانی «آنگلوساکسون» (Anglo-Saxons) که عموما از والدینی انگلیسی الاصل برخوردار میباشند و هر یک در فرایندی به «آمریکا» مهاجرت نموده بودند.
مرور زندگی «پدران بنیانگذار ایالات متحده آمریکا» (Founding Fathers of the United States) میتواند یکی از ملاکهای قابل دسترس برای شناخت و ارزیابی عمق تمدنی «ایالات متحده آمریکا» قلمداد شود ... هفت شخصیتی که شامل «بنجامین فرانکلین» (Benjamin Franklin) (متولد ۱۷ ژانویه ۱۷۰۶ میلادی) و «الکساندر همیلتون» (Alexander Hamilton) (متولد ۱۱ ژانویه ۱۷۵۵ میلادی) و «جان آدامز» (John Adams) (متولد ۳۰ اکتبر ۱۷۳۵ میلادی) و «جان جی» (John Jay) (متولد ۱۲ دسامبر ۱۷۴۵ میلادی) و «توماس جفرسون» (Thomas Jefferson) (متولد ۱۳ آوریل ۱۷۴۳ میلادی) و «جیمز مدیسون» (James Madison) (متولد ۱۶ مارس ۱۷۵۱ میلادی) و «جرج واشینگتن» (George Washington) (متولد ۲۲ فوریه ۱۷۳۲ میلادی) بوده و جالب آن است که هیچ کدام از ایشان به عنوان «تاریخساز آمریکا» دارای سابقه و حضور نسل مشخصی در این منطقه جغرافیایی نبوده و در این میان حتی «بنجامین فرانکلین» نیز که از او به عنوان «علامه» و «همهچیز دادن» (Polymath) یاد میشود و با لقب «نخستین آمریکایی» (The First American) در تاریخ آمریکا مورد تعریف قرار میگیرد نیز از پدر و مادری انگلیسیالاصل و مهاجر به این سرزمین برخوردار میباشد. |
پس اگر حضور قوامبخش خانوادههای مختلف یهودی در حاکمیت نوپا و تازه تاسیس «ایالات متحده آمریکا» و سرمایهگذاری ویژه ایشان در عرصههای مختلف فرهنگی و هنری و رسانهای نبود، قطعا این جامعه بیهویت نمیتوانست در فرایندی بسیار کوتاهمدت، به جایگاه «ابرقدرتی» برسد و در دهه پایانی از سده ۱۸۰۰ میلادی به یکی از بازیگران اصلی در عرصه بینالملل مبدل شود. کشوری که برای نخستین بار در ۱۱ اکتبر ۱۴۹۲ میلادی، ادعای کشف سرزمینی آن صورت پذیرفت و پس از قریب به سیصدسال توانست در ۴ ژوئیه ۱۷۷۶ میلادی با «صدور اعلامیه استقلال» (United States Declaration of Independence) صاحب یک ملیت مشخص شود و پس از آن به واسطه تنظیم «قانون اساسی» (Constitution of the United States)، به یک حد قابل قبولی از مدنیت رسیده و سعی نماید تا خود را به عنوان یک حاکمیت در عرصه بینالملل مطرح و مورد شناسایی قرار دهد و به آنچنان مدنیتی برسد که بخواهد «نخستین انتخابات ریاست جمهوری» (United States presidential election) خود را در طی فرایندی از ۱۵ دسامبر ۱۷۸۸ تا ۱۰ ژانویه ۱۷۸۹ میلادی برگزار کند.
«ایالات متحده آمریکا» به نوعی همان «آرمانشهر» و «اوتوپیا» (Utopia) یهودیان بود؛ «سرزمینی بدون ملت» و با وسعت جغرافیایی قابل قبول که همه در آنجا «مهاجر» بودند! سرزمینی که تاریخ و تمدن آن محو شده بود و به عنوان سرزمینی بدون تاریخ و گذشته تمدنی، به خوبی میتوانست «امپراتوری جحودها» را محقق سازد و ایشان را از پراکندگی و سکونت در سرزمینهای مختلف و در نقاط مختلف جهان رهایی بخشد و به یک حس ثبات و تملک سرزمینی برساند. حسی که به دلیل روحیه متمایزبینی و سوداگری نهادینه در پیکره وجود خود، نتوانسته بودند آن را در هیچ جغرافیای دیگری تجربه نمایند.
اینگونه بود که «جحودها» به عنوان اقلیتی پراکنده در تمام نقاط جهان توانستند در شراکتی استراتژیک با «مسیحیان اصلاحطلب» یا همان «کالونیسم» (Calvinism) و ظهور در کالبد «پاک دینی» و با عنوان «پیوریتنیسم» (Puritans) به طرحریزی جامعهای نوین مبادرت ورزند. جامعهای که همه چیز خود را از دیگران به عاریت گرفته بود و از این جهت به خوبی توانست از تمام دستآوردهای بشر و داشتههای آزمون پس داده در تمدنهای مختلف بهره گیرد. کشوری که با گردآوری میراث بشریت در عرصههای مختلف به بازطراحی یک «مدینه فاضله» با نظام اقتصادی و سیاسی و امنیتی و فرهنگی و اجتماعی نوین پرداخت.
پس همین طراحی کمنظیر «جحودها» و اجرایی شدن الگوی «جامعهسازی» (Community building) ویژه ایشان بود که سبب شد تا مهاجران آمریکایی شده، خود را جماعتی پاکدین و آزاده فرض نمایند و از همان ابتدا چنین ذهنیتی در وجود ایشان شکل گیرد که چون در آمریکا به آزادی دست یافتهاند رسالت بسط و گسترش «سکولاریسم» و «لیبرالیسم» را در جهان بر عهده دارند! ذهنیتی که از همان بدو آغاز پروژه «ملتسازی» (Nation-building) در «ایالات متحده آمریکا» مورد توجه قرار گرفت و تبدیل همین ذهنیت به یک «باور تمدنی» بود که پایه ایجاد یک احساس مسئولیت مبتذل و سرآغاز خود رهبر پنداری آمریکا در پس «جنگ جهانی اول» گردید.
پس اگر جهانیان در سده ۱۹۰۰ میلادی، شاهد حضور گسترده آمریکاییها در کشورهای خود بودند و از تاراج منابع و امکانات مادی و معنوی خود توسط آمریکاییها خاطرات بسیاری برایشان برجای ماند و ... و اگر در فرایند «جنگ جهانی دوم» و در طی سالهای ۱۹۴۹ تا ۱۹۴۵ میلادی این کشور توانست به سهولت جامعه دور از جنگ خود را متقاعد به حضور نظامی و اشغال بخشی از جغرافیای «آلمان» و «اتریش» و «ایتالیا» و «ژاپن» و «فیلیپین» و «کره جنوبی» سازد و ... و اگر از سال ۱۹۵۱ میلادی، «ایالات متحده آمریکا» موفق شد تا با حضور اعلام شده در «جنگ کره» (Korean War) رسما فعالیت انفرادی و نظامی خود را در عرصه بینالمللی مشروعیت بخشد و تعرض به جغرافیا و سرزمینهای مختلف را برای خود موجه سازد و پس از آن و با حضور در حدود ۱۰۰ لشکرکشی کوچک و بزرگ دیگر، فهرست بلندبالایی از جنایات و تجاوزگری را در قبال مردم جهان به ثبت برساند و ...؛ همگی محصول همان الگوی «جامعهسازی» و حقنه رسالت ترویج «سکولاریسم» و «لیبرالیسم» در وجود «انسان آمریکایی» است.
به عبارت دیگر، پیگیری پروژه «دولتسازی» (State Building) در «ایالات متحده آمریکا» آن هم بر اساس یک الگوی «جامعهسازی» منسجم را میتوان به عنوان عامل اصلی در کوتاه شدن فرایند تمدنی و تشکیل «امپراتوری آمریکا» معرفی نمود. الگوی «جامعهسازی» منسجمی که تمامی مراحل «سیستمسازی» (Systems Building) در عرصههای مختلف آن، بر پایه دو اصل «سکولاریسم» و «لیبرالیسم» صورت پذیرفت و این مهم به عنوان میراث برجای مانده از «پدران بنیانگذار ایالات متحده آمریکا» تا به امروز مورد پاسداری و حراست کامل واقع شده است.
البته این الگوی «جامعهسازی» به شدت دچار بحران «بیهویتی» بود. بحرانی که به واسطه حضور مهاجرانی از سراسر جهان و با هویتهای مختلف پدید آمده بود. مهاجرانی که عموما برای خلاصی از هنجارهای سرزمینی خود و دستیابی به موقعیت اجتماعی جدید، به یک محیط جغرافیایی ناشناخته و بدون «عقبه تمدنی» آمده بودند. از این جهت است که میتوان خلق «رویای آمریکایی» (American Dream) را یک راهبرد موثر و طرح خلاق برای به «منش» (Ethos) رساندن و ایجاد الگوی قوامبخش و شکلدهنده «شخصیت ملی ایالات متحده آمریکا» (Ethos of the United States) قلمداد نمود. طرحی که اگر چه عنوان نوشتاری آن برای نخستینبار در سال ۱۹۳۱ میلادی و توسط مورخی به نام «جیمز تراسلو آدامز» (James Truslow Adams) در کتاب «حماسه آمریکا» (The Epic of America) معرفی گردید؛ اما محتوای آن همان روح حاکم بر بیانیهای بود که در ۴ ژوئیه ۱۷۷۶ منتشر گردید و با عنوان «اعلامیه استقلال ایالات متحده آمریکا» (United States Declaration of Independence) موجودیتی به نام شکل «ایالات متحده آمریکا» را در جغرافیای جهان موضوعیت بخشید.
اینگونه بود که خلق «رویای آمریکایی» به خوبی توانست بحران «بیهویتی» را در «ایالات متحده آمریکا» مهار سازد و موجودیتی به نام «انسان آمریکایی» را پدید آورد. موجودیتی که در اصل متشکل از مهاجرانی رنگارنگ و کوچ نموده و با هنجارها و عقایدی مختلف بود که حالا به «هنجارهایی جدید» در قلمرویی تازه تاسیس شده باورمند میشدند! هنجارهایی که بر پایه دو اصل «سکولاریسم» و «لیبرالیسم» شکل گرفته بود و به «انسان آمریکایی شده» ذهنیت رهبری جهان و حاکم ساختن این باورها به جامعه جهانی و ملتها و تمدنهای مختلف را میبخشید. ذهنیتی که بیش از هر چیز کارکرد همراه با موفقیت خود را در فرایند «استعمار نو» (Neocolonialism) نشان داد و «ایالات متحده آمریکا» را در پایان سده ۱۹۰۰ میلادی به تنها «ابرقدرت» موجود در جهان مبدل نمود. ابرقدرتی که مهمترین عامل موفقیت سریع و کمنظیرش در عرصههای مختلف اجتماعی را وامدار «صنعت پروپاگاندا» (Propaganda) بود. صنعتی که هرگونه مجوز لازمی را برای گفتن «دروغ» و مشروعیت بخشیدن به «دروغگویی» در مسیر رسیدن به هدف مقدس «رویای آمریکایی» را صادر مینمود ...
بر این اساس طراحی کمنظیر «جحودها» در مسیر «جامعهسازی ایالات متحده آمریکا» و استفاده بدون محدود ایشان از «صنعت پروپاگاندا» به نحوی پیش رفت که این «جامعه فاقد عقبه تمدنی» در کمتر از ۱۰۰ سال، در جایگاه یک «مولد فرهنگی» در عرصه بینالملل ظاهر شود و به عنوان عنصری الهامبخش از برای ملتها و حاکمیتهای مختلف در سراسر جهان عمل کند. طراحی ویژهای که در سالهای آغازین سده ۱۹۰۰ میلادی، تمدنها و فرهنگهای مختلف در جهان را با پدیده مخربی به نام «آمریکاییسازی» (Americanization) مواجه ساخت. پدیدهای که اگر چه در ظاهر از معنی و چهرهای خصومتآمیز برخوردار نبود، اما در واقع به صورتی وحشیانه به «سبک زندگی» در جوامع مختلف حمله میکرد و عموم تمدنها و فرهنگهای مختلف را به عنوان موجوداتی بیچاره و پذیرای «سبک زندگی آمریکایی» (American Lifestyle) میساخت.
ادامه دارد...
ارسال نظر